اکوسیستم یا زیستبوم کارآفرینی عبارت از مجموعهای از بازیگران و عوامل وابسته بههم است که بهگونهای هماهنگشده در قالب یک اجتماع شبکهای پویا، کارآفرینی مولد را با نوآوری، رشد بهرهوری و اشتغال در یک منطقهای خاص ممکن میسازند. بازیگران درگیر در اکوسیستمها شامل کارآفرینان، سرمایهگذاران، مشاوران، دولتها، سازمانهای غیردولتی یا NGOها و گروههای جامعه مدنی هستند. اکوسیستمها همچنین عواملی فراتر از افراد و سازمانها مانند ویژگیها، فرهنگها، شبکهها، اعتماد و سرمایه را نیز شامل میشوند. اهمیت این تعریف در این است که فرآیند کارآفرینی به بیش از بنیانگذاران شرکتها و ویژگیهای شخصیتی فردی و منابع مرتبط با سازمان موفق متمرکز شده است. محققان اکوسیستمها دیدگاهی پساقهرمانانه از کارآفرینی دارند و تمرکز را از بنیانگذار به محیط وسیعتری که بنیانگذار و سازمان او در آن وجود دارد، تغییر میدهند.
از طرف دیگر، این بازیگران و عوامل به یکدیگر وابسته هستند. یعنی یک اکوسیستم بیشتر از مجموع اجزای آن است. عملکرد و بازتولید اکوسیستمها به تعاملات رابطهای بین این بازیگران و عوامل مختلف بستگی دارد که یکدیگر را در یک چرخه پشتیبانی و تقویت میکنند. رویکرد اکوسیستم کارآفرینی، بر وابستگی متقابل بین این بازیگران برای ایجاد ارزش بهعنوان خروجی تأکید دارد. اکوسیستم کارآفرینی از عناصری خودپاینده تشکیل شده است که به سیاست، بازار، سرمایه، مهارتهای انسانی، فرهنگ و حمایت نیاز دارد. اجزای کارآفرینی توسط مجموعهای از انواع مختلف حمایتها بهنوبه خود برای حفظ اکوسیستم در طول زمان به یکدیگر وابسته هستند. بااینحال، این وابستگی متقابل لزوماً به معنای هماهنگی از بالا به پایین نیست. بازیگران فردی و سازمانی ممکن است اهداف بسیار متفاوتی داشته باشند، مثلاً یک کارآفرین بهدنبال ایجاد یک شرکت نوآورانه، یک سرمایهگذار بهدنبال حداکثر کردن سود خود و یک مدیر دانشگاه بهدنبال جذب بودجه عمومی برای یک ساختمان جدید است؛ اما آنها از طریق اقدامات خود به یک اکوسیستم گستردهتر کمک میکنند که خارج از کنترل هر بازیگر واحدی است.
اکوسیستمها، کارآفرینی مولد را امکانپذیر میسازند. بین کارآفرینی مولد، غیرمولد و مخرب تمایز وجود دارد. کارآفرینی مولد با معرفی نوآوریهای فنآوری جدید، افزایش کارایی یا کاهش موانع موجود در بازار، هم برای خود کارآفرین و هم برای جامعه وسیعتر ارزش ایجاد میکند. کارآفرینان مولد افرادی هستند که فرصتهایی را برای کشف و ارزیابی کالا و خدمات جدید و نوآورانه و بهرهبرداری از آنها بهمنظور افزودن هرچه بیشتر ارزشها بررسی میکنند. این به آن معنا است که کارآفرینان مولد بیش از «رئیس خود بودن» یا «خودشکوفایی» از طریق مالکیت کسبوکار، به عملکرد و موفقیت سرمایهگذاریهای خود اهمیت میدهند و بهدنبال رشد سریع هستند. کارآفرینی مولد اغلب مترادف با سرمایهگذاریهای با رشد بالا و ایجاد شغل جدید در اقتصادهای توسعهیافته دیده میشود؛ شرکتهایی که از طریق توسعه محصول جدید یا گسترش بازار به رشد سریع درآمد یا اشتغال خود میرسند. رشد این شرکتها اغلب توسط سرمایهگذاری خطرپذیر یا سرمایهگذاری فرشته تسریع میشود. در مقابل، کارآفرینی غیرمولد مستلزم رانت است که صرفاً کارآفرین را به ازای قیمتی به یک جامعه تحمیل میکند.
درنهایت، تعریف اکوسیستم به "سرزمینهای خاص" اشاره دارد. اکوسیستمهای کارآفرینی یک پدیده جغرافیایی هستند نه یک بخش از یک صنعت. تمرکز بر دیدگاههای سرزمینی کارآفرینی، نتیجه ماهیت اجتماعی فرآیند کارآفرینی است. شهرها و مناطق دارای فرهنگهای متمایز، تاریخهای اقتصادی، بازارهای کار و سیاستهای محلی هستند که به تفاوتهای اساسی در شیوه وقوع کارآفرینی منجر شده است. تمرکز بر مناطق، اکوسیستمهای کارآفرینی را از سایر کاربردهای اصطلاح «اکوسیستم» در ادبیات مدیریت و سیاستگذاری مانند اکوسیستمهای نوآوری یا اکوسیستمهای تجاری متمایز میکند.
مدلهای اکوسیستمهای کارآفرینی
در دهه گذشته، محققان مدلهای جدیدی از اکوسیستمهای کارآفرینی را توسعه دادهاند. این مدلها عناصر مختلف اکوسیستمهای کارآفرینی و شیوه تعامل آنها را بهتصویر میکشند.
بهطورکلی، 4 مدل اکوسیستم کارآفرینی اعم از مدل ایزنبرگ (2010)، اصول اکوسیستم مجمع جهانی اقتصاد (2013)، اکوسیستم اسپیگل (2017) و مدل (استام 2010) تأثیرگذار بودهاند؛ درحالیکه هیچ مدلی کامل نیست و همه نقاط ضعف خود را دارند، هرکدام بر جنبههای متفاوتی از چیستی اکوسیستمهای کارآفرینی و شیوه عملکرد آنها تأکید میکنند.
مدل ایزنبرگ (شکل 1) شناختهشدهترین و درعینحال قابل استنادترین مدل در هر دو کار دانشگاهی و سیاستگذاری است. این مدل 6 حوزه مختلف از اکوسیستمهای کارآفرینی را اعم از سیاست، امور مالی، فرهنگ، حمایت، سرمایه انسانی و بازار فهرست میکند. هر یک از این حوزهها به عناصر جزئیتری مرتبط هستند؛ مثلاً عنصر حمایت، از زیرساختهای فیزیکی یک منطقه، متخصصان، مؤسسات و آژانسهای غیردولتی که انواع مختلفی از پشتیبانی و مشاوره تجاری را ارائه میکنند، تشکیل شده است. مدل ایزنبرگ شاید جامعترین مدل در بین مدلهای اکوسیستم باشد که بیش از 50 جزء را در کاملترین شکل خود فهرست میکند. درواقع، همانگونه که ایزنبرگ استدلال کرد، درحالیکه میتوانیم به صدها عنصر مختلف اکوسیستم اشاره کنیم، همه اینها را میتوان در 6 حوزه اصلی اکوسیستم قرار داد.
مجمع جهانی اقتصاد با تکیه بر ایدههای ایزنبرگ، کارآفرینان جهانی را بررسی کرد تا ویژگیها و عناصر محلی را که آنها فکر میکردند برای توانمندسازی رشد سرمایهگذاری مهم هستند، شناسایی کند. ازاینرو، آنها 8 ستون اکوسیستم را اعم از بازارهای در دسترس، سرمایه انسانی، تأمین مالی، سیستمهای پشتیبانی، چارچوب نظارتی و زیرساخت، آموزشوپرورش، دانشگاههای بزرگ و حمایتهای فرهنگی (شکل 2) شناسایی کردند. برخی از این ستونها با حوزههای ایزنبرگ همپوشانی دارند، اما برخی دیگر مانند دانشگاههای تحقیقاتی به این مدل منحصر هستند. در دسترس بودن این ستونها میتواند در مناطق مختلف متفاوت باشد، بهگونهای که برخی از مکانها مانند منطقه خلیج در ایالاتمتحده به همه ستونها دسترسی زیادی دارند درحالیکه کشورهای دیگر مانند هند و مکزیک دسترسی بسیار کمتری دارند.
این 2 مدل، بازیگران و عوامل برجسته تشکیلدهنده اکوسیستمهای کارآفرینی را شناسایی کردند، اما درباره روابط بین این عناصر یا شیوه ایجاد نتایج کارآفرینی مثبت بسیار اندک صحبت کردند. هدف مدلهای تحقیق اسپیگل و استام درک بهتر این فرآیندهای رابطهای است. مدل اسپیگل (شکل 3) ویژگیهای مختلف اکوسیستم را به 3 دسته فرهنگی، اجتماعی و مادی طبقهبندی میکند. ویژگیهای فرهنگی آنهایی هستند که به شیوه درک کارآفرینی در یک منطقه مرتبط هستند، ازجمله تاریخچههای قبلی کارآفرینی که روایتهایی از ریسک و موفقیت و حمایت فرهنگی برای رشد کارآفرینی بلندپروازانه را تولید میکنند. ویژگیهای اجتماعی جنبههایی از اکوسیستم هستند که از طریق شبکههایی مانند دسترسی به کارگران ماهر و سرمایهگذاری، راهنمایی و مشاوره تجاری به آنها دسترسی پیدا میکنند یا در آن جاسازی میشوند. ویژگیهای مادی آنهایی هستند که بهنحوی در منطقه حضور فیزیکی دارند، مانند مشتریان نزدیک، دانشگاهها، خدمات پشتیبانی و زیرساختهای تجاری و همچنین سیاستهایی که توسط دولتهای محلی ایجاد شده است. این مدل بر ارتباط متقابل ویژگیهای مختلف در اکوسیستم تأکید میکند که هرکدام به بازتولید عناصر دیگر اکوسیستم در طول زمان کمک میکنند.
درنهایت، مدل استام عناصر اکوسیستم را به شرایط چهارچوبی متشکل از نهادهای رسمی، فرهنگ، زیرساخت و تقاضای بازار و شرایط سیستماتیک متشکل از شبکهها، رهبری، امور مالی، استعداد، دانش و خدمات پشتیبانی جدا میکند (شکل 4). شرایط چهارچوب نمایانگر ساختار نهادی یک منطقه، «علل اساسی ایجاد ارزش در اکوسیستم» است. شرایط سیستماتیک منابع و پشتیبانی است که کارآفرینان با رشد بالا برای ایجاد و رشد سرمایهگذاریهای نوآورانه جدید به آن وابسته هستند. این شرایط سیستماتیک برای توسعه به شرایط چهارچوب بستگی دارد. نکته مهم این است که مدل استام فراتر از فهرست کردن این چهارچوب و شرایط سیستماتیک است. او استدلال میکند که حضور و تعامل آنها به خروجیها (فعالیت کارآفرینی با رشد بالا) منجر میشود که سپس به نتایج اجتماعی گستردهتر با ایجاد ارزش کل جدید در یک منطقه یا اکوسیستم منجر میشود. در این منظر، هدف اکوسیستمها بیش از افزایش نرخ کارآفرینی با رشد بالا است؛ هدف اکوسیستمها استفاده از کارآفرینی برای ایجاد ارزش اجتماعی برای جامعه گستردهتر است.
این مدلها نقطه شروع مفیدی برای درک اکوسیستمهای کارآفرینی هستند. کارکرد اصلی آنها شناسایی انواع افراد، منابع، سازمانها و نهادهایی است که برای اکوسیستمهای کارآفرینی مهم هستند. این مدلها راهنمایی میکنند که ما باید در تحلیل اکوسیستم کارآفرینی به دنبال چه منابعی باشیم و مبنایی را برای بررسی پویاییهای داخلی که آنها را در طول زمان عمل و بازتولید میکنند، فراهم میکنند. با این حال، مدلها ساده هستند. آنها درباره روابط آشفته بین این عناصر یا مهمتر از آن اینکه با از بین رفتن یک یا چند عنصر مختلف چه اتفاقی میافتد، بحث نمیکنند. برای درک اینکه در این موارد چه اتفاقی میافتد، باید عمیقتر درباره اینکه اکوسیستمها چه چیز هستند و چگونه کار میکنند، کاوش کنیم.